روزی خسروی به تماشای صحرا بیرون رفت.باغبانی را دید،مردی پیر و سال خورده . با این حال ،سرگرم کاشتن نهال درخت بود.
خسرو گفت:((ای پیر،در موسم کهن سالی و فرتوتی کار ایّام جوانی پیشه کردی. وقت آن است که دست از این میل و آرزو برداری و درخت اعمال نیک در بهشت بنشانی،چه جای این حرص و هوس باطل است.
درختی که تو امروز نشانی،میوه ی آن کی توانی خورد.
باغبان پیر و پاک دل گفت: دیگران نشاندند،ما خوردیم،اکنون مابنشانیم دیگران بخورند.
مرز بان نامه،سعد الدین ورامینی